شعر صابر کاکایی

ساخت وبلاگ
فيل سبزفکر های بزرگی درسرم هست،ژل به ژولیدگیم می زنم.و به موهایم آرایش نظامی می دهم.سگ می شوم توی خیابانپاچه ی مانکنی را می گیرم.- فیل آدمخوار!؟نه- نهآدم فیل خوار !!-این را پلیس توی بلندگوی دستیش گفت-.کلرفیلیعنی به هندی فیل سبزی هستمکه روی کرت برنج کافر شدهخرطومم را روی شقیقه می گیرمشلیک می کنمگل وکمی خون هندی.فیلهای بزرگی که درسرم بودند رم کردند. شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 32 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 17:58

شاید اگر به عقب برمی‌گشتم

طور دیگری زندگی می‌کردم،

طور دیگری نفس می‌کشیدم و طور دیگری دنیا را می‌دیدم،

اگر به عقب برمی‌گشتم باز هم به دیدنت می‌آمدم

باز هم برای بودنت لحظه‌شماری می‌کردم… باز هم دلتنگت می‌شدم!

اگر به عقب برمی‌گشتم باز هم دوستت داشتم،

فقط… فقط به رویت نمی‌آوردم تا همیشه غریبه بمانی!

آدم از غریبه‌ها انتظاری ندارد!

شعر صابر کاکایی...
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 25 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:23

عشق یعنی مرا جغرافیا درکار نباشدشعرهایی که از عشق می سرایمبافته ی سرانگشتان توستو مینیاتورهای زنانگی ات.اینست که هرگاه مردم شعری تازه از من خواندندترا سپاس گفتند...همه ی گل هایمثمره ی باغ های توستو هر می که بنوشم مناز عطای تاکستان توستو همه ی انگشتری هایماز معادن طلای توست...و همه ی آثار شعری‌ امامضای ترا پشت جلد دارد!ای قامتت بلندتر از قامت بادبان هاو فضای چشمانت...گسترده تر از فضای آزادی...تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته اماز همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم...و از اشعاری که آمده اند...و اشعاری که خواهند آمد...نمی توانم زیست بی تنفس هوایی که تو تنفس می کنی.و خواندن کتاب هایی که تو می خوانی...و سفارش قهوه ای که تو سفارش می دهی...و شنیدن آهنگی که تو دوست داری...و دوست داشتن گل هایی که تو می خری...نمی توانم... از سرگرمی های تو هرگز جدا شومهرچه هم ساده باشندهرچه هم کودکانه... و ناممکن باشندعشق یعنی همه چیز را با تو قسمت کنماز سنجاق مو...تا کلینکس!عشق یعنی مرا جغرافیا درکار نباشدیعنی ترا تاریخ درکار نباشد...یعنی تو با صدای من سخن گویی...با چشمان من ببینی...و جهان را با انگشتان من کشف کنی..."نزار قبانی" شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 27 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:23

ساعت یکُ نیمِ صُبه ! تو ایوونِ طبقه ی دوم نشسته‌مُ شهرُ نگاه می‌کنم... می‌تونست بدتر از این باشه!   نیازی نیست کارِ بزرگی بکنیم ! شوق کارای کوچیکه که حسِ خوبی بهمون می ده وُ حسای بدُ ازمون می گیره ! ب شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 80 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 2:15

طعم سیگار لایت در حمام طعم یک لب زدن به گیلاسی بحث من با تو بر سر یک تخت پشت قلیان شاه عباسی   تو به فکر پیانو در باران حجمی از خانه را صدا می برد عشق بین من و تو جریان داشت حال ملکول ها به هم می خورد شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 140 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 2:15

از پسِ اين همه برف كه در دلم باريد بوي تو می‌آید   گل كاشتی بهار!   شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 89 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 2:15

دنبال دو کلمه می گشتمدو کلمه مانند پچ پچ دو برگ در گوش هم یا زمزمه ی دو لب در جست و جوی یک بوسه   دنبال دو کلمه می گشتم مانند دو گوشواره که آویزه ی گوشـت کنم   کلمات صف کشیدند دسته دسته دستبند تو شدند کلماتی که دستت را دوست می داشتند   تو چنگ زدی از هم گسیختی رشته ی کلمات را در هم ریختی فرو انداختی هر یک را به گوشه ای دنبال یک کلمه می گردم یک کلمه ی خاموش مانند یک بوسه که ج شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solarization بازدید : 68 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 4:15

شعر عبدالصمد اب روشن به خیابان می روم و ادعای پیامبری  می کنم برای مانکن ها  موعظه  می خوانم. -ای جامه ندیده ها ما شمارا از خمیرکاغذ ساخته ایم. دست كش هايي در كارم دست بردند.  ناخن هایي در چشمم مانيكور شدند.  به لکنت هفت  تیر افتادم    آدم برفی شدم ازرگهایم یخ دربهشت می چکيد. سر می خورم روی یخها و برای پنگوئنها آیاتی تلاوت می شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : عبدالصمد, نویسنده : solarization بازدید : 72 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 4:15

  و امروز آنقدر شفافیم که قاتلان درونمان پیداست   و دریای شهرمان چنان خسته است که عنکبوت بر موج هایش تار می بندد   کاش کسی این مارها را عصا کند و کاش آنکه استخوان هایم را می لیسید شعرهایم را از بر نبود   ...   زنبورها را مجبور کرده ایم از گل های سمی عسل بیاورند و گنجشکی که سال ها بر سیم برق نشسته از شاخه درخت می ترسد   با من بگو چگونه بخندم؟ وقتی که دور لب هایم را   شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : عبدالملکیان, نویسنده : solarization بازدید : 77 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 4:15

زیبازیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم  تا رود آفتاب بشوید  دلتنگی مرا   زیبا هنوز عشق  در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را  با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت  در تندباد عشق نلرزد   زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را  احساس می کنم آنگونه عاشقم که نیستان را  یکجا شعر صابر کاکایی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر صابر کاکایی دنبال می کنید

برچسب : محمدرضا,عبدالملکیان, نویسنده : solarization بازدید : 52 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 4:15